جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یزدان شناس: (تعداد کل: 2)
یزدان شناس
[یَ شِ] (نف مرکب)خداشناس. موحد. که خدا را بشناسد. (یادداشت مؤلف) :
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس.فردوسی.
ز یزدان شناسید یکسر سپاس
مباشید جز شاد و یزدان شناس.فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس
نگوید چنین مرد...
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس.فردوسی.
ز یزدان شناسید یکسر سپاس
مباشید جز شاد و یزدان شناس.فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس
نگوید چنین مرد...
یزدان شناس
[یَ شِ] (نف مرکب)خداشناس. موحد. که خدا را بشناسد. (یادداشت مؤلف) :
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس.فردوسی.
ز یزدان شناسید یکسر سپاس
مباشید جز شاد و یزدان شناس.فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس
نگوید چنین مرد...
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس.فردوسی.
ز یزدان شناسید یکسر سپاس
مباشید جز شاد و یزدان شناس.فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس
نگوید چنین مرد...